مادر شهید امیراحمدی: قاتل سلمان را نمیبخشم +فیلم
تاریخ انتشار: ۲۲ آذر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۶۰۱۳۵۴
فارس نوشت: تازه یک ماهی میشد که سلمان از محله فلاح اثاثکشی کرده و در منزل جدیدش واقع در محله حکیمیه تهران ساکن شده بود. اما این نقل مکان موجب نشده بود که او محل قبلی خود را رها کند و همچنان نسبت به آرامش و امنیت مردمش احساس مسئولیت میکرد.
۱۶ مهر وقتی از طرف بسیج خبر دادند در منطقه فلاح عدهای اغتشاشگر دست به ایجاد نامنی زدند و مردم آنجا برای بیرون آمدن از خانه دست و دلشان میلرزد، همراه برادرش محمدعلی و تعدادی دیگر از رفقای بسیجی خود فورا به آنجا رفت و بساط اغتشاشگران را در دقایقی کوتاه جمع کردند.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
سلمان چند سال پیش از این عزم رفتن به سوریه داشت تا مدافع حرم شود، اما گویا قسمت اینطور برایش رقم خورده بود که در قلب پایتخت باشد و به قول حاج قاسم، مدافع حرمی به نام ایران شود. این چنین شد که سرانجام روز ۱۶ مهر سال ۱۴۰۱ توسط اغتشاشگری که صورت و قلب او را هدف قرار داده بود خون پاکش به زمین ریخت و شد شهید مدافع امنیت.
دیدار سوم؛ منزل سلمان و روح الله امیراحمدی
برای سومین بار قرار بود با تعدادی از خانواده شهدا همسفر شوم و این بار به دیدار خانواده شهیدان سلمان و روح الله امیراحمدی برویم. مادر و همسر سلمان را در دیدار با خانواده شهید روح الله عجمیان دیده بودم. چه مادر ـ که حالا سنی از او گذشته بود و داغی دیگر هم بر دل داشت ـ و چه فاطمه خانم ـ که تازه یک سالی میشود دهه سوم زندگی خود را آغاز کرده ـ هر دو از آرامشی برخوردار بودند که بسیار رشک برانگیز بود.
ساعت ۲ و ۳۰ دقیقه بعدازظهر وقتی همه کسانی که قرار بود امروز میهمان این خانواده شوند، جمع شدند، زنگ خانه را زدیم و وارد شدیم. تصاویر سلمان همچنان مقابل در نصب بود و پیش از رفتن به داخل ناخودآگاه با او چشم در چشم شدیم.
واکنش فرزند شهید سلمان به وقایعی که پیرامونش میگذشت
معصومه ابراهیمی، مادر و فاطمه اسلامیفر همسر سلمان برای خوشامدگویی به میهمانها میآیند، اما محمدصالح که هنوز وقت مدرسه رفتنش نشده و عباس که هنوز کلمه بابا را نمیتواند به درستی تلفظ کند، بازیگوشانه به پر و پای مادر میپیچند و میخواهند حواسش را به آنها بدهد. محمدصالح از مادر میخواهد تا تبلت را برایش روشن کند و گویی به عمد سعی میکند برایش مهم نباشد این جماعت برای چه به خانهشان آمدهاند. از فاطمه خانم میپرسم: محمد صالح این روزها چه میکند؟ او با تایید حرف من میگوید: پسرم کاملا درک میکند چه اتفاقی افتاده و پدرش شهید شده، اما هیچ واکنشی از خود نشان نمیدهد و سعی میکند در جمع مهمانها هم نباشد.
اگر قاتل پسرم اعدام نشود در حق یتیمانش ظلم میشود
مهمانها که همه از خانواده شهدا هستند از مادر دو شهید امیراحمدی میخواهند دقایقی برایشان صحبت کند. مادر رویش را محکم میگیرد و میگوید: اگر قاتل پسرم دستگیر و اعدام نشود در حق دو فرزند یتیمش ظلم شده. من تحت هیچ شرایطی قاتل سلمان را نمیبخشم؛ همانطور که قاتل روح الله را در سال ۸۵ نبخشیدم. روح الله هم رفته بود مسجد و در خیابان پیش از نماز فردی را امر به معروف میکند اما آن فرد میرود و بعد از نماز پسرم را با دست خالی به شهادت میرساند.
من قاتلش را نبخشیدم زیرا سعی کرده بود با شهادت یک بسیجی برای بقیه آنها هم رجز بخواند. نمیخواستم زنده بماند تا فرزند دیگری از این ملت را بکشد.
از اینکه فرزندانم به شهادت رسیده اند ذرهای پشیمان نیستم
مادر سلمان میگفت: از اینکه فرزندانم به شهادت رسیدهاند، ذرهای پشیمان نیستم. سلمان پشتیبان ولایت فقیه بود و حتی اگر در تلویزیون حس میکرد چهره آقا ناراحت است، او نیز به شدت غمگین میشد. سلمان بسیار مقید به حجاب بود و حتی روی انتخاب همسرش هم چنین معیاری در اولویتش بود.
اتفاقا خانمی را در مراسم وداع با پیکر سلمان دیدم. گفت خانم! پسر شما شیر بود. پرسیدم چطور؟ گفت چند نفری از اغتشاشگران ریختند چادر مرا بکشند، اما پسرت اجازه نداد. همین برایم بس که پسری بزرگ کردم که چادر حضرت زهرا(س) را حفظ کرد و مراقب ناموس مردم بود.
این دیدار هم پس از ساعتی به پایان میرسد و حسن ختامش دو پرچم متبرک شده حرم حضرت رقیه(س) و حرم حضرت زینب(س) است که روی دستان این خانوادهها دست به دست میشود و سرانجام انگشتر نقرهای به این خانواده اهدا میشود متبرک شده به سنگ حرم امام حسین(ع) و تمثال شهید حاج حسن طهرانی مقدم و حاج قاسم سلیمانی.
منبع: آخرین نیوز
کلیدواژه: روح الله
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت akharinnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «آخرین نیوز» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۶۰۱۳۵۴ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
«اُمّ علاء»؛ مادر شهیدی که هفت عزیزش را تقدیم اسلام کرد
به گزارش گروه فرهنگ و جامعه خبرگزاری علم و فناوری آنا، کتاب «اُمّ علاء»؛ روایت زندگی اُمُّالشهداء فخرالسادات طباطبایی اثر سمیه خردمند، روایت زنی است که هفت نفر از اعضای خانوادهاش به شهادت رسیدند. زنی که هجده فرزندش را در خانهای شصتمتری و وقفی بزرگ کرد.
خانهای که هر وقت پنجرهاش را باز میکرد؛ چشمانش به گنبد مطهر حرم حضرت علی علیهالسلام گره میخورد و نسیم رأفت جناب ابوتراب وارد خانه و زندگیشان میشد.
فخرالسلادات یا همان «اُمّ علا»، مادر چهار شهید، همسر شهید، خواهر شهید و مادر همسر شهید است. پدر و مادر فخرالسادات در جوانی به بهانه تعلیم در حوزه علمیه نجف، از تبریز به نجف اشرف هجرت میکنند و همانجا ماندگار میشوند.
فخرالسادات در نجف به دنیا میآید و در سن سیزده سالگی با آیتالله سید حسن قبانچی که یکی از شاگردان ممتاز پدرش سید محمد جواد طباطبایی تبریزی بود ازدواج میکند. آنها در خانه وقفی کوچکی در جوار حرم امیرالمؤمنین علیهالسلام زندگیشان را با عشق آغاز میکنند و حاصل این ازدواج میشود هجده فرزند، نه پسر و نه دخترکه در دوران خفقانی که رژیم بعثی صدام در عراق ایجاد کرد، آنها را به سمت دروس حوزوی سوق داد. تعدادی از فرزندانش شاگرد آیت الله صدر بودند و دخترانش در مکتب بنتالهدی صدر درس میخواندند.
در دوران نخست وزیری حسن البکر پسرش عزّالدین و برادرش عمادالدین که هر دو از شاگردان نخبهی آیت الله صدر بودند دستگیر و روانهی زندان شدند. حسن البکر که از خود اختیاری نداشت، با نظر صدام اعدام این دو روحانی بزرگوار را صادر کرد. این برای اولین بار بود که در نجف خون روحانیت ریخته میشد. چند روز قبل از اعدام، ام علاء با پسر و برادرش ملاقات میکند و به آنها وعدهی بهشت و دیدار با امام حسین (ع) را میدهد.
بعد از شهادت سه فرزندش، ام علاء همراه همسرش ابو علاء به دستور صدام روانه زندان شد. به دلیل فعالیتهای سیاسی دیگر پسرانش در ایران علیه رژیم صدام، این زن و شوهر مبارز و صبور یک سال ونیم در زندان حزب بعث به سر میبردند. درواقع رژیم بعث قصد داشت با این شیوه دیگر پسران وی را به دام بیندازد که مؤفق نشد.
ام علاء در طول زندگی متحمل رنجها و سختیهای زیادی شد. ولی هیچگاه خم به ابرو نیاورد و همچنان در آرزوی سرنگونی رژیم بعث به سر میبرد. ام علاء زنی به شدت صبور، مؤمن، با اخلاق و متواضع بود که در طول زندگیش همیشه به اقوام رسیدگی و از آنها دلجویی میکرد. در بین خویشاوندان برای هر کس مشکلی پیش میآمد او اولین نفر بود که برای حل مشکلش قدم برمیداشت.
او ده سال آخر زندگیش را در حالی که دست و پای چپش در دوران اسارت از کار افتاده بود و هیچ خبری از سرنوشت همسرش ابو علاء نداشت، به ایران هجرت کرد. در ایران ساکن قم شد و تمام کارهای شخصیاش را با توجه به شرایط جسمانی که داشت خودش انجام میداد.
همیشه در طول عمرش فرزندانش را به پشتیبانی از حضرت امام خمینی (ره) و پیروی از ایشان توصیه میکرد. به آنها میگفت: اگر همهی شما هم فدای اسلام شوید ناراحت نمیشوم؛ بلکه افتخار میکنم و بدانید خون فرزندان من رنگینتر از خون فرزندان اباعبدالله نیست.
در بخشی از کتاب «اُمّ علاء» آمده است: نشست روبهروی مامه و هر دو با هم گریه میکردند و روضه میخواندند. پدر با گریه گفت: «علویه! حالا مثل امالبنین چهار پسر فدا کردی.»
شاید میخواست با این کلمات، دل مادر داغدیدهام را آرام کند.
مامه دستی به صورتش کشید و میان هقهق گریههایش گفت: «من کجا، امالبنین کجا ابوعلاء؟ امالبنین تمام فرزندانش را تقدیم کرد؛ اما من هنوز چند پسر دیگر هم دارم.»
انتشارات شهید کاظمی در نظر دارد با امضای نویسنده و نگین دُرّ نجف، چاپ اول این کتاب را به مخاطبان ارائه دهد.
این کتاب در ۲۵۵ صفحه در قطع رقعی، با شمارگان هزار نسخه و با قیمت ۱۸۰ هزار تومان توسط انتشارات شهید کاظمی روانه بازار نشر شده است.
علاقهمندان برای مشاهده و تهیه این کتاب میتوانند با ورود به سامانه من و کتاب manvaketab.com و همچنین از طریق ارسال نام عدد ۲۲ به سامانه پیام کوتاه ۳۰۰۰۱۴۱۴۴۱ کتاب را تهیه نمایند.
انتهای پیام/